جدول جو
جدول جو

معنی ده نوک - جستجوی لغت در جدول جو

ده نوک
(دِهْ نُ وَ)
دهی است از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقعدر 60هزارگزی جنوب باختری شیراز. سکنه 335 تن. آب آن از چشمۀ ماسوم. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وه نوش
تصویر وه نوش
(دخترانه)
بهنوش، مرکب از به (بهتر یا خوب) + نوش (عسل)
فرهنگ نامهای ایرانی
(دِهْ)
دهی است از دهستان کزاز بالا بخش سربند شهرستان اراک. واقع در 15هزارگزی شمال خاوری آستانه. دارای 171تن سکنه می باشد. آب آن از رود خانه هفته تأمین می شود. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ نَ)
دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار. واقع در 42هزارگزی باختری ششتمد. دارای 165 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. شغل اهالی: کرباس بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ نِ)
دهی است از دهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 9هزارگزی جنوب خاوری قلعه رئیسی مرکز دهستان. دارای 100 تن سکنه. ساکنین از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ نَ بَ)
دهی است از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس. واقع در 60هزارگزی شمال خاوری طبس. دارای 169 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. راه آن اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَ هْ)
خمس. (ناظم الاطباء) ، یک قسمت از بیست قسمت. (یادداشت مؤلف). نیم عشر: نیک معامله و خوش داد و ستد باش تا ده یازده کنی دوبار ده نیم توان کردن زودتر از آن. (قابوسنامه) ، سود معادل نیم عشر، حراج پنج درصد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، پول کهنه. (ناظم الاطباء). سکه ای است قدیم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ نَ)
دهی است از دهستان میداود (سرگچ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری باغ ملک و 18 هزارگزی جنوب خاوری راه اتومبیل رو باغ ملک به ایذه، با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. این ده معدن گچ دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
ده کوچکی است از دهستان بهمئی گرمسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 38هزارگزی شمال باختری لک لک مرکز دهستان و 48 هزارگزی خاور راه شوسۀ سلطان آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام یکی از تقسیمات سال در هند قدیم. (ماللهند بیرونی ص 187)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی است از دهستان زز و ماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 256 تن سکنه است. آب آن از چشمه و قنات. محصول آنجا غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سِ نَ)
موالید ثلاثه. (آنندراج) (غیاث) :
بچار نفس و سه روح و دو صحن و یک فطرت
بیک رقیب و دو فرع و سه نوع و چار اسباب.
خاقانی.
امر تو نطفه افکند بهر سه نوع تا کند
هفت محیط دایگی چار بسیط مادری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان گرجی بخش داران شهرستان فریدن. واقع در 18هزارگزی جنوب باختری داران. دارای 189 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و قنات و چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان. واقع در 11هزارگزی باختر قصبۀ اسدآباد. سکنۀ آن 347 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان کوغر بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع در38هزارگزی شمال باختری بافت. سکنۀ آن 155 تن. ساکنین از طایفه افشار هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان. واقع در 35هزارگزی شمال باختری اسدآباد. سکنۀ آن 350 تن می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. در تابستان اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهر کرد. واقع در 38هزارگزی خاورلردگان. دارای 151 تن سکنه است. آب آن از قنات و چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است (در کیماک) بر کران آب نهاده و آبادان و اندر وی به تابستان مردم بسیار باشند. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
شهرکی است میان بم و جیرفت (به ناحیت کرمان) آبادان و با نعمت بسیار. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل. واقع در 5هزارگزی شمال باختری بنجار. سکنۀ آن 1024 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مَ لِ)
دهی است از بخش راین شهرستان بم. واقع در شش هزارگزی شمال راین. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ حَ)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز. واقع در 45هزارگزی شمال خاوری ایذه دارای 770 سکنه است. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ)
سازی است که باربد می نواخته و ده زه و وتر داشته است. (گنجینۀ گنجوی ص 68) :
حدیث باربدبا ساز ده رود
همان آرامگاه شه به شهرود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان اربعه پایین (سفلی) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. واقع در 49هزارگزی جنوب فیروزآباد. سکنۀآن 284 تن. آب از رود خانه فیروزآباد تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). قریه ای است در شش فرسنگی میانۀ شمال مشرق بشکان. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ تَ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در هفت هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ نَ مَ)
دهی است از دهستان ارادان بخش گرمسار شهرستان دماوند. واقع در 40هزارگزی گرمسار. آب آن از قنات و رود خانه تالیباف. سکنۀ آن 526 تن. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). قصرالملح. محلی در 39هزارگزی گرمسار میان یاتری و سرخ دشت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دفنوک
تصویر دفنوک
زین اسب، روپوش غاشیه زین پوش
فرهنگ لغت هوشیار
یک جزو از ده جزو چیزی یک دهم عشر، نوعی مالیات یا عوارضی که باملاک و اراضی تعلق میگرفت عشریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه نوع
تصویر سه نوع
سه گن سه گونه بربسته رسته و جنبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده نیم
تصویر ده نیم
یک قسمت از بیست قسمت، خمس
فرهنگ لغت هوشیار
زیور و آرایش زنان هر هفت، نقصان کاهش، هر دو چیز. که در کیفیت و کمیت بیکدیگر نزدیک باشد، عددنود (10 9 90) تسعین
فرهنگ لغت هوشیار
ده دوکه
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب چهارتراشی که یک لبه ی آن پخ شده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خانقاه پی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
سوت زدن به کمک کف دو دست و دهان
فرهنگ گویش مازندرانی